دلیل بوی خوب باران -هفت ویک76048
قدم زدن زیر اولین باران فصل بسیار دلچسب است اما لذت بخش تر از آن استشمام بوی خوش خاک در لحظات اول بارش است برخی از مواد شیمیایی و باکتریها، گیاهان و حتی رعد و برق میتوانند نقش مهمی را در بوی دلپذیر پس از باران داشته باشند.
همه ما بوی باران و خاک نمزده بعد از بارش باران را دوست داریم. از استشمام عطر خاکی و تازه باران، بخصوص زمانی که اولین قطرات باران تابستانی روی زمین داغ مینشیند لذت میبریم. حتما متوجه شدهاید که باران به خودی خود عطر و بوی خاصی ندارد و در برخورد با خاک است که رایحه آن در فضا میپیچد
علت بوی باران چیست؟
بوی باران که تاثیر روحی و روانی فوق العاده ای روی افراد می گذارد در واقع حاصل یک سری فرایندهای کاملا علمی است که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد:
این بو نمونهای ۵۰۰ میلیون ساله از ارتباطات شیمیایی است که برای کمک به نوع خاصی از باکتریها منتشر میشود.
دانشمندان مدتها است که مجذوب بوی بینظیری هستند که هنگام باران به مشام میرسد. این بو به ویژه وقتی باران روی خاک خشک میبارد، برجسته میشود.
"پتریکور" یک رایحه خاکی است که هنگام بارش باران روی خاک خشک تولید میشود.
1. باکتری های خاک
باکتری هایی که در خاک زندگی می کنند مواد آلی مرده یا پوسیده را به ترکیبات ساده شیمیایی تجزیه می کنند که به عنوان مواد مغذی برای رشد گیاهان و سایر ارگانیسم ها استفاده می شوند.
یکی از محصولات جانبی این باکتری ها ترکیبات ارگانیکی به نام ژئوسمین می باشد که نقش مهمی در تولید رایحه باران دارد.
یکی از اجزای اصلی این رایحه پتریکور یک ترکیب آلی به نام ژئوسمین(geosmin) است. دانشمندان مدتی است که میدانند که یک گونه رایج از باکتریها معروف به استرپتومایس(Streptomyces)، ژئوسمین تولید میکنند. تقریباً تمام گونههای استرپتومایس هنگام مرگ میتوانند "ژئوسمین" آزاد کنند، اما تاکنون مشخص نبود که چرا باکتریها این رایحه خاص را تولید میکنند. ژئوسمین نوعی الکل است و مولکول های الکل معمولا رایحه قوی دارند، اگرچه ساختار شیمیایی پیچیده ژئوسمین باعث شده افراد حتی در سطح بسیار پایین نیز آن را حس کنند.
زمانی که خاک برای مدت طولانی خشک است، میزان فعالیت تجزیه باکتری ها کند می شود در حالی که درست قبل از بارش باران، هوا رطوبت بیشتری پیدا می کند و باعث مرطوب شدن زمین می شود که در نتیجه آن فعالیت باکتری ها افزایش یافته و ژئوسمین بیشتری تولید می کنند.
هنگام بارش باران و برخورد آن با خاک ژئوسمین به صورت ذرات معلق آزاد شده و توسط باد به این سو و آن سو می روند، به این ترتیب رایحه خوش ژئوسمین در هوا پخش می شود و ما می توانیم آن را حس کنیم.
جالب است بدانید بینی انسان به این عطر بسیار حساس است و می تواند حضور تعداد کمی ژئوسمین در هر میلیارد مولکول هوا را تشخیص دهد.
رعد و برق
رعد و برق نیز به نوبه خود نقشی در ایجاد بوی خوش زمین پس از باران دارد که سبب برق و تخلیه الکتریکی در جو می شود.
پس از رعد و برق و بویژه پس از باران کیفیت هوا بهبود یافته و گرد و غبار و ذرات دیگر باران از هوا شسته شده و هوا پاک می شود.
بوی دیگری که از باران بر می خیزد، اُزون است. در هنگام رعد و برق و طوفان، برق می تواند مولکول های اکسیژن و نیتروژن را جدا کرده و به اتمسفر بفرستد، و آنها نیز می توانند به اکسید نیتریک بازترکیب شوند. این ماده نیز با دیگر مواد شیمیایی در اتمسفر برای تشکیل ازون واکنش می دهند، این ماده بوی تندی دارد، و تاحدی به بوی کلرین نزدیک است. هنگامی که کسی می گوید می تواند وجود باران را در لحظات آتی حس کند، ممکن است به این خاطر است که طوفان مقداری ازون را از بالای ابرها به بینی او رسانده باشد
روغنهای گیاهی
یکی دیگر از عوامل موثر در تولید عطر خاک باران زده روغنهای گیاهی هستند.
برخی از گیاهان در دورانی که باران نمیبارد روغنهایی را در خود ذخیره میکنند. با بارش باران این روغنها همانند ژئوسمین وارد هوا شده و بوی خوش آنها در فضا میپیچد.

شعر
یه رابطه عجیبی هست
بین بارون و بوی خاکِ بارون خورده
و هوسِ با تو قدم زدن و نبودن تو …
یه رابطه عجیبی هست
بین بهار و عاشق شدن
و نبودن تو …
یه تساویِ عجیبی هست
بین منو نبودن تو …
یه تساویِ بی انصافِ عجیبی هست
فصل باران است بارانی شویم
از درون جوشیم و طوفانی شویم
بوی خاک و بوی نمناک چمن
کیف دارد زیر باران تر شدن
در تمام قطره ها تکثیر شو
زیر باران خدا تطهیر شو . . .
می گویند باران که ببارد، بوی خاک باران خورده بلند می شود
پس چرا این جا، باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد…. ؟
کار دشواری نکرده ام!
فقط به زانو در نیامدم
فقط تاریکی را از تکلم بیهودگی باز داشته ام …
دشوار نیست…
شما هم بگویید نور!
بگویید امید
بگویید عشق !
آدمی چیزی شبیه به بوی خوش باران است …
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست…
زندگى یعنى همین پرواز ها، لبخند ها، آواز ها…
زندگی ذره ي کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست، که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز بوی باران بهار،
زندگی نیست بجز مشاهده یار
زندگی نیست بجز حرف محبت…..
به یاد دارم …
آن روز بارانی را، دویدن در گل و لای باران
آب باران را، بوسه های عاشقانه و آغوش هم را و لمس صورت های خیس یکدیگر
به یاد دارم …
رقصیدیم و عشق ورزیدیم
ریزش قطرات باران را تماشا کردیم و بوی خوش باران را استشمام کردیم!
ما در این باران عاشق شدیم و شادی کردیم
ما در هر لحظه زندگی کردیم
و لذت بردیم … از باران گرم و رمانتیک
به یاد دارم …
عشق شور انگیزمان را در آن هوای عاشقانه…
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من، بهارم، بهشت من کجایی
جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهادم به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می رود به نا کجا
ای گل آشنا، بی قرارم… بیا
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
چقدر این صدا برایم آشناست
صدای هق هق گریه های آسمان را می گویم صدای بارش باران را
بار ها آن را از اعماق وجودم شنیده ام صدایی است که رنگ تنهایی دارد،
بوی باران، بوی فراق و درد دوری…..
بوی باران، با خود بوی خاطره می آورد….
یکی خاطره روز عاشقانه خود را با محبوب سابقش به یاد می آورد که اکنون پیش او نیست و بایستی تک و تنها اینک در زیر باران قدم بر دارد….
یکی هم خاطرات گذشته پر فروغ خود را با یارش به خاطر می آورد و برای ثبت مجدد این خاطره دل انگیز تجدید خاطره ای می کند….
و یکی هم که در عشق هیچ گاه موفق نبوده است، تنهایی خود را با باران تقسیم می کند تا هر دو در زیر باران گریه کنان قطره قطره اشک را بر زمین ریزند….
آری باران با خود بوی خاطره می آورد و بوی خاک را می شوید!!
مثل نبات کنار چای
مثل گلپر روی انار
مثلِ بوی نم وقت باریدن باران
مثل برگ های طلایی در پاییز
همینقدر ساده
همینقدر مهم
همینقدر حیاتی
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک،
شاخه های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید،
برگ های سبز بید،
عطر نرگس، رقص باد،
نغمة شوق پرستو های شاد،
خلوت گرم کبوتر های مست …
نرم نرمک می رسد اینک بهار
خوش به حال روزگار!
خوش به حال چشمه ها و دشت ها،
خوش به حال دانه ها و سبزه ها،
خوش به حال غنچه های نیمه باز،
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب،
خوش به حال آفتاب.
ای دل من، گرچه در این روزگار
جامة رنگین نمی پوشی به کام،
بادة رنگین نمی بینی به جام،
نقل و سبزه در میان سفره نیست،
جامت از آن می که می باید تهی است،
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم!
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب!
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار.
گر نکوبی شیشة غم را به سنگ؛
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ!
هنوز هیچ دیدگاهی درج نشده است. شما اولین باشید!